Img: مادر مرده، ادوارد مونک (1899 - 1900)


ذهن کودکان در خط آتش وبلاگ COCAP


یک سوراخ در بازوی بابا وجود دارد
نویسنده: بن فایف




I.
آمالیا، یک مادر لاتینی طبقه کارگر که به دلیل استرس ناشی از تربیت فرزندی با نیازهای ویژه با من تحت درمان قرار گرفت، قبل از قرار ملاقات به من پیام می‌دهد تا به من بگوید که دیر می‌گذرد. وقتی وارد می شود آشفته است. اولین چیزی که به من می گوید این است که برادرش در زندان است. این دومین قفل او در 6 ماه گذشته است و یک شوک نیست. دستگیری قبلی زمانی اتفاق افتاد که او با اکسی کانتین در بشقاب های تاریخ مصرف گذشته رانندگی کرد تا در شهر دیگری قرص های درد بیشتری به دست آورد. 

این دستگیری خشمگین‌تر است زیرا آمالیا احساس می‌کند درگیر آن است. همسر برادرش (پرستاری نیمه بازنشسته که با او صمیمی است و وقتی او و همسرش سر کار هستند به خانواده اش مراقبت می کند) به او اطلاع داد که برادر آمالیا او را زده است. آمالیا به همسرش توصیه کرد که گزارش پلیس بدهد. این گزارش منجر به دستگیری برادر شد. 

خانواده صمیمی از دست همسر برادر خشمگین هستند و آمالیا را تحت فشار قرار می دهند تا وثیقه برادرش را بدهد. او امتناع می کند و با احساس "اشتباه" درگیر است، زیرا فکر می کند که این دستگیری ممکن است همان چیزی باشد که برادرش برای انجام عملش به آن نیاز دارد. او از اینکه کسی در خانواده نیست که بتواند برادرش را به آسانی در صورتی که کسی وثیقه بدهد، به خانه ببرد. او به دلیل دیدن علائم بیماری روانی شدید درمان نشده برادرش برای چندین سال و هرگز با موفقیت از او کمک دریافت نکرد، احساس گناه می کند. او همچنین از مادر، خواهرزاده‌ها و برادرزاده‌های خود که ادعا می‌کنند همسر برادر مسئول خشونت است، خشمگین است. آمالیا به ویژه نگران این است که چگونه پریشانی و حواس پرتی خود و همسر برادرش باعث شده است که آنها از نظر عاطفی در هنگام تعامل با فرزندان آمالیا غایب باشند.

این نمونه ای از تمرین من از یک مورد مجاور مواد افیونی است. غیرعادی نیست. این یک عکس فوری از یک بیمار است که با یک بحران خانوادگی با موضوعاتی که در انتقال طنین انداز است. مضامین، حضورهای تحت فشار، غیبت های گیج کننده، سردرگمی بین دوست داشتن و نفرت، مراقبت و آزار دادن، بارها و بارها در کار با بیمارانی که تحت تأثیر اپیدمی مواد افیونی قرار گرفته اند مطرح می شوند.  



II.
در مطب شخصی من، از هر سه ساعت بالینی من، 1 مورد شامل کار با بیمارانی است که مشکلات آنها را «همجوار با مواد افیونی» می‌دانم. من کودکانی را می بینم که والدین خود را به دلیل مصرف بیش از حد فنتانیل از دست داده اند، کودکانی که والدینشان در حال بهبودی از مواد افیونی هستند، بزرگسالان جوانی که خواهر و برادرشان را در اثر مصرف بیش از حد از دست داده اند، نوجوانانی که نگران این هستند که اگر با دوستان بیرون بروند نارکان را حمل می کنند، والدینی که برای مدیریت روابط با آنها تلاش می کنند. اعضای گسترده خانواده در معرض اعتیاد و والدین در تلاش برای کاهش وابستگی خود به داروهای ضد درد اپیوئیدی هستند. 

برقراری ارتباط با تجارب بیماران از اپیدمی مواد افیونی با ایجاد روش‌هایی برای تفکر در مورد غیبت هم در سطح درون روانی و هم در سطح نیروهای اجتماعی بزرگتر کمک شده است. به عنوان مثال تجربیات اجتماعی و روانشناختی را در نظر بگیرید که کودکان را در خانواده‌های طبقه کارگر که در آن پدر مصرف کننده مواد افیونی وجود دارد، آسیب‌پذیر می‌کند. کیس و دیتون (2020)، پیشنهاد می‌کنند که مصرف مواد افیونی و سایر عواملی که در افزایش «مرگ‌های ناشی از ناامیدی» نقش دارند، با غیبت‌های جدید در قرارداد اجتماعی مرتبط هستند. مردان سفیدپوست و لاتین تبار طبقه کارگر بدون تحصیلات دانشگاهی با غیبت شغلی مواجه هستند که برای حمایت از خانواده ها به اندازه کافی پرداخت می شود. در بسیاری از موارد، این مردان برای اولین بار در نسل‌هایی هستند که کمتر از نسل والدین خود تولید می‌کنند و با فقدان زندگی که انتظار داشتند زندگی کنند و ارائه کنند، مواجه می‌شوند. به نوبه خود به طور فزاینده ای بعید است که دیده شوند یا خود را به عنوان شریک اقتصادی مناسب ببینند و احتمال غیبت آنها از زندگی خانوادگی و استرس بیشتر وقتی که بخشی از آن هستند بیشتر می شود. اگر آنها به سوءمصرف مواد افیونی یا الکل روی آورند، اگر در خانه زیاد باشند، از نظر روانی غایب می شوند و اگر خارج از خانه استفاده کنند، بیشتر از آنچه انتظار دارند یا قصد دارند غیبت کنند. تجارب غیبت نه تنها زمانی که این پدران برای درمان مراجعه می کنند، بلکه در تجربیاتی که کودکان و سایر اعضای خانواده از این بزرگسالان آسیب پذیر دارند، از نظر بالینی به پدیده مهمی تبدیل می شود.  


در سال 1982 آندره گرین دو مسیر متفاوت را پیشنهاد کرد که ناخودآگاه می تواند در امتداد آنها رشد کند. اولین چیزی که او به پیروی از فروید می گوید، یک مدل عمودی است. یک مراقب حال حاضر بدن و روح مورد نظر یک نوزاد است. نوزاد این احساس را پیدا می کند که آنچه او می خواهد بیش از حد است و می تواند به مراقب آسیب برساند یا تغییر دهد. نوزاد نسبت به میل خود احساس گناه می کند. این تضاد بین میل و احساس گناه (فرایند اولیه) توسط تفکر آگاهانه (فرایند ثانویه) پوشانده می شود که حضور میل را انکار یا مبهم می کند. آگاهی از برخی ارتباطات از پایین، به صورت علائم، لغزش های زبان، رویاها، پلی است بین احساس گناه و میل ناخودآگاه و فکر و عمل آگاهانه. این یک فرآیند ثالثی است که به وسیله آن ناخودآگاه می تواند تا حدی شناخته شود.  

مدل دوم گرین، مدل افقی، زمانی اتفاق می‌افتد که توسعه اولیه با عدم وجود دیگری در دسترس مشخص می‌شود. آرزوهایی برای داشتن شی (غایب) وجود دارد و نیاز نوزاد به تطبیق پیش از موعد با واقعیتی وجود دارد که در آن شیء قابل دسترسی نباشد. این حالت‌های نیاز روانی از یک سو و کمبود از سوی دیگر، در کنار هم و به صورت تکه‌هایی وجود دارند که به نظر می‌رسد با یکدیگر ارتباطی ندارند. آنچه در اینجا ناخودآگاه است، تضاد نیست، بلکه واقعیت شکاف بین این حالات هستی است. گویی هر فکری که یک فرد در مورد آنچه اتفاق می افتد از قطعات مختلفی تشکیل شده است که به عنوان یک کل در کنار هم قرار نمی گیرند. آنچه در اینجا شکافته می شود احساسات نسبت به موضوع عشق و نفرت است که توسط کار ناخودآگاه از هم جدا می شود. مهمتر از همه، هیچ فرآیند ثالثی برای ارتباط بین این جنبه های مختلف تجربه روانشناختی وجود ندارد. از تحلیلگر یا درمانگر تحلیلی خواسته می شود تا از ظرفیت خود برای برقراری ارتباط بین افکار خودآگاه و ناخودآگاه در خدمت درمان استفاده کند. به طور خلاصه، گرین می‌گوید، در موقعیت‌هایی که تجربه اولیه تحت سلطه فقدان دیگری در دسترس است، پویایی ناخودآگاه تحت سلطه شکاف و سردرگمی حول عشق و نفرت قرار می‌گیرد.  

این مدل به من در کارم با افرادی که تحت تأثیر اپیدمی مواد افیونی هستند کمک کرده است. روشی برای اندیشیدن در مورد شیوه‌های اولیه و غالباً بازتاب بین نسلی از روابط در خانواده‌ها ارائه می‌کند، در حالی که روشی را در اینجا و اکنون برای درک تأثیر روانشناختی مواجهه بین نیاز و غیبت ارائه می‌کند. به عنوان مثال، در نمایش تخیلی کودکی که پدرش در اثر مصرف بیش از حد فنتانیل فوت کرده است، چهره هایی که نقش پدرانه، مجری قوانین و نظم را به عهده دارند، اغلب بوروکراتیزه، تنبیهی و دور از دسترس هستند. اگر در نمایشنامه نقش یک پدر یا دیگر صاحب نظم (معلم، افسر پلیس، پزشک، رهبر راه آهن) به من محول شود، می توانم انتظار داشته باشم که از من دور نگه داشته شوند، یا با داشتن مجموعه ای از نقش های فیلمنامه ای که مجازات سختی برای خردسالان در نظر گرفته شود. تخلفات، و یا در لباس مبدل های مختلف و به تماشای مخفیانه شخصیت کودک اختصاص داده شده است. اگر در نمایشنامه به صورت ناراحتی از ایده مجازات شدید یا تلاش برای برقراری تماس با احساسی ابراز نگرانی کنم، تصادف یا فاجعه بزرگی رخ خواهد داد، من در ایجاد آن مقصر شناخته می شوم و من شخصیت من را به خاطر هر اقدام مراقبتی یا نگرانی منفور می بیند - به شدت و به شدت مجازات می شود، احتمالاً تا پایان ساعت.  

مهار در درمان همیشه جزئی است. هنگامی که بیماران مجاور ما با مواد افیونی نیازهای خود را برای شناسایی در جهان مطرح می کنند و با غیبت در ظرفیت افرادی که به آنها وابسته هستند (در داخل و خارج از خانواده) برای حفظ تجربیات خود مواجه می شوند، شکاف بیشتر و سردرگمی در مورد تماس، مراقبت، عشق، و نفرت ظاهر می شود. گاهی اوقات نیازهای صریح برای روان درمانگران و روانکاوان پویا وجود دارد که با افراد دیگر در دنیای کودک مشورت کنند تا از حریم خصوصی درمان محافظت کنند و در عین حال فضای دیگری را برای درک بیشتر کودک باز کنند. با این حال، با توجه به مقیاس مسائلی که در اینجا وجود دارد، من معتقدم حوزه ما باید راه‌هایی برای کاهش شکافی که در دنیای اجتماعی معاصر ما در زمان مواجهه با کسانی که تحت تأثیر همه‌گیری مواد افیونی قرار گرفته‌اند، بیابد. 

برای گرین، رویارویی بین نیاز و غیبت که بیش از همه مهم بود، برخوردی بسیار اولیه بود که زمینه را برای پویایی های ناخودآگاه فراهم می کرد که تا پایان عمر با سوژه باقی می ماند. در مورد اینکه آیا آنچه این پویایی ها را ایجاد می کند اساساً یک رابطه کودکانه است که تکرار می شود یا اینکه پویایی های شکاف محصول فرآیندهای اجتماعی است که در آن نیازهای اساسی برای تماس و مراقبت در مقیاس انبوه انکار می شود، هیچ اطمینانی ندارم. من متقاعد نشده‌ام که برای عمل بالینی، علت دقیق علائمی که با آن‌ها مواجه می‌شویم، اهمیت زیادی دارد. من فکر می‌کنم آنچه در اینجا مهم است واقعیت روانی بیماران ماست، یعنی نیازهایی که با چیزی جز عدم تماس مواجه نمی‌شوند، شکاف و سردرگمی ایجاد می‌کنند. این می تواند در اوایل اتفاق بیفتد و یک لنز برای تجربه آینده ایجاد کند، و این می تواند بعدا اتفاق بیفتد. که همچنین می تواند در دفاتر ما و خارج از دفاتر ما دوباره اجرا شود.  

نسلی از تحلیل گران و روان درمانگران تحلیلی که من به آن تعلق دارم، چیزی را که بسیاری آن را «چرخش به امر اجتماعی» می نامند، انجام داده اند و مؤسسات آموزشی را وادار می کنند که ناخودآگاه اجتماعی را به عنوان نیرویی شکل دهنده در زندگی روانی در نظر بگیرند. به اعتقاد من، این چرخش منعکس کننده آرزوی مشارکت بیشتر روانکاوی در جهان است. یکی از راه‌هایی که شاید کمتر بها داده شده باشد که ما به‌عنوان جوامع تحلیلی می‌توانیم بیشتر در جهان مشارکت داشته باشیم این است که تلاش کنیم همکاران غیرتحلیلی، پزشکان، معلمان، سیاستمداران، مراقبان فوق حرفه‌ای و والدین خود را در تماس ایمن با مناظر عاطفی کودکان قرار دهیم. زندگی با از دست دادن و غیبت شکل می گیرد. این بزرگسالان متنوع همچنین با درد و ناراحتی پراکنده ناشی از آسیب‌های بزرگ مقیاس مانند اپیدمی مواد افیونی در تماس هستند و به راه‌هایی برای درک احساسات پیچیده ناشی از این تماس، از جمله مخلوط‌های گیج‌کننده عشق و نفرت نیاز دارند. من فکر می‌کنم که این می‌تواند اشکال مختلفی داشته باشد - مشاوره، آموزش، نوشتن نظرات و مشارکت در پروژه‌های سیاسی که به روش‌های مفیدی بر سیاست‌ها تأثیر می‌گذارند. اگر ما به‌عنوان یک جامعه تحلیلی، با آنچه در مورد تأثیرات کوتاه‌مدت و بلندمدت ضرر می‌دانیم، نتوانیم حضور داشته باشیم و تلاش کنیم به نیازمندان کمک کنیم تا این تجربیات را درک کنند، در خطر تبدیل شدن به یک شی غایب دیگر در زمان نیاز هستیم. 

*برگرفته از آهنگ سال 1971 جان پرین، سام استون 




منابع: 

کیس، ا.، و دیتون، ا. (2017). مرگ و میر و بیماری در قرن بیست و یکم. مقالات بروکینگز در مورد فعالیت اقتصادی، 21-397. http://www.jstor.org/stable/443

کیس، آ.، و دیتون، ا. (2020). مرگ ناامیدی و آینده سرمایه داری. انتشارات دانشگاه پرینستون

گرین، A. (1986) روانکاوی و شیوه های عادی فکر. در جنون خصوصی. (ص 17-29) کارناک. 

Winnicott, DW (1965) اهداف درمان روانی- تحلیلی (1962). فرآیندهای بلوغ و محیط تسهیل کننده: مطالعات در نظریه رشد عاطفی 64:166-170




 بازگشت به وبلاگ ذهن کودکان در خط آتش