وبلاگ روانکاوی روزمره


وقتی در حال یادگیری مهارت های جدید هستیم، وابستگی می تواند منجر به استقلال شود

روان درمانگر NienJu Wu به این موضوع فکر می کند که چرا یادگیری مهارت های جدید در بزرگسالی می تواند منعکس کننده اولین تجربیات ما در دوران نوزادی باشد.
نویسنده: NienJu Wu



img: https://pixabay.com/users/manseok_kim-1005494/


آیا تا به حال شروع به یادگیری یک مهارت جدید کرده اید و بلافاصله با احساس درماندگی و وابستگی مواجه شده اید که در تلاش برای تبدیل شدن به شایستگی هستید؟ من اخیراً وقتی شروع به یادگیری رقص هوازی کردم با این احساسات روبرو شدم. 

به عنوان یک روان درمانگر، به ذهنم رسید که این احساسات منعکس کننده مسیر اولیه رشد ما در دوران نوزادی است. 

در مقاله روانکاو دونالد وینیکات با عنوان «نظریه رابطه والدین و نوزاد» که در سال 1960 منتشر شد، او اهمیت محیط نگهداری برای رشد نوزاد را توضیح می دهد. «وابستگی نسبی» و «به سوی استقلال»:


  • وابستگی مطلق در این حالت، نوزاد هیچ وسیله ای برای آگاهی از مراقبت های مادری ندارد و هیچ کنترلی بر کارهای خوب و بد انجام نمی دهد.
  • وابستگی نسبی در اینجا نوزاد می تواند از نیاز به جزئیات مراقبت مادر آگاه شود
  • به سوی استقلال نوزاد ابزاری برای انجام بدون مراقبت واقعی ایجاد می کند. این امر از طریق انباشته شدن خاطرات مراقبت و ایجاد اعتماد در محیط انجام می شود.

ایده‌های وینیکات در مورد وابستگی در دوران نوزادی نشان می‌دهد که چگونه در سه سال گذشته رقص هوازی را یاد گرفته‌ام.


وابستگی مطلق

هنگامی که برای اولین بار رقص هوازی را شروع کردم، با حرکات رقص سریع و متنوع، به یاد دارم که سعی کردم از "مغز" خود برای حفظ مراحل رقص در ذهن خود استفاده کنم تا بتوانم با مربی و سایر همکلاسی ها همگام باشم. اما، پس از چند ماه، متوجه شدم که این فکر مرا از فعالیت منحرف می کند. 

با وجود اینکه مراحل رقص را در ذهنم به خاطر می آوردم، بدنم نمی توانست به آن ادامه دهد. این به معنای واقعی کلمه احساس جدا شدن مغز و بدن از یکدیگر است. به خودم گفتم، «اگر فقط به «مغز» خودم تکیه کنم، هیچ راهی برای پیشرفت وجود ندارد.» شروع کردم به دنبال راهنمایی از مربی و دانش‌آموزان ارشد. خوشبختانه، همه مایل بودند در طول فرآیند یادگیری به یکدیگر کمک کنند. این یک نمونه عالی از یک محیط برگزاری است که در آن افراد احساس امنیت می کنند و می توانند به تدریج اعتماد به نفس ایجاد کنند.

به عنوان مبتدیان، مربی همیشه به ما می گفت: "تنها کاری که باید انجام دهید این است که دیگران را دنبال کنید، نگران مراحل رقص نباشید." این توصیه بسیار مهمی بود. یکی از پیام هایی که برای ما ارسال شد این بود که حتی اگر ما نمی‌توانستیم با تمام «گام‌های رقص» پیش برویم، همچنان با ادامه تمرین استقامت قلبی تنفسی‌مان به دست می‌آوریم. سپس، وقتی توانایی فیزیکی کافی داشتیم، می‌توانیم ذهن و بدن خود را هماهنگ‌تر کنیم. 

من شروع به درک کردم که کلید تداوم در واقع هدف تمرینات هوازی است: افزایش ظرفیت قلبی تنفسی. بدون این، مهم نیست که چقدر حافظه شما خوب است، نمی تواند با سرعت خود ادامه دهد. اگر خود را مجبور می کنید تا قبل از اینکه عملکرد قلبی تنفسی شما بتواند آن را تحمل کند، تمام مراحل رقص هوازی را کامل کنید، انتظار زیادی از خود دارید. 

پیام دیگر در توصیه مربی ما این بود که از توقع موفقیت فوری دست برداریم و در عوض به تمام منابعی که در اختیار داریم برای پیشرفت تدریجی تکیه کنیم. می‌توانستیم تظاهرات مربی را تماشا کنیم، ضربات را همراه با مربی بشماریم و شرکت‌کنندگان با تجربه‌تر را دنبال کنیم.

زمانی که بتوانید به دیگران وابسته باشید، عجله ای برای به خاطر سپردن تمام حرکات رقص خود نخواهید داشت، می توانید ابتدا روی دویدن بدن و حرکت به سمت ضربات تمرکز کنید و آمادگی قلبی عروقی شما با ادامه تمرین بهبود می یابد. 


وابستگی نسبی

در سال دوم، من هنوز به نمایش های زیادی از مربیان یا زبان آموزان ارشد نیاز داشتم. من نیاز داشتم در حالی که دیگران را تماشا می کردم برقصم زیرا نمی توانستم دنباله حرکات رقص را به خاطر بیاورم. اما هنوز متوجه شدم که می‌توانم بسیاری از مراحل رقص را اجرا کنم، بهتر از قبل حرکت کنم و رقص هوازی را با شدت بالاتر و مدت طولانی‌تر ادامه دهم. 

زمانی که بدن و ذهن شروع به پیوند با هم کردند بسیار دلگرم کننده بود. این ممکن است شبیه تجربه یادگیری دوچرخه سواری، رانندگی یا شنا باشد. این فعالیت‌ها در ابتدا به چندین مرحله تقسیم می‌شوند، مانند دستورالعمل‌های یک کتابچه راهنمای کاربر. با تمرین کافی، ذهن و بدن با هم متحد می شوند و ما در نهایت به اندازه کافی ماهر و پالایش می شویم تا از این روند لذت ببریم.


به سوی استقلال

سال گذشته، با شیوع بیماری همه گیر در تایوان، بسیاری از دوره های آموزشی تناسب اندام باید به صورت آنلاین ارائه می شد. تمرین هوازی در مسافت های طولانی، با استفاده از صفحه نمایش کوچک کامپیوتر، به دلیل پیچیدگی برخی از مراحل رقص، دشواری رقص هوازی را افزایش می دهد. 

با این حال، با تمرین مستمر در دو سال گذشته، حافظه ذخیره شده در بدن و ذهن به من کمک کرد تا این کار را دنبال کنم. وقتی ذهن و بدن با هم کار می کنند، «استفاده از مغز» دیگر مانعی ندارد. این یک منبع خود حمایتی می شود که به تکمیل وظایف بدن کمک می کند.

من سه سال است که رقص هوازی را دنبال می کنم و رشد من در این فعالیت منعکس کننده مرحله رشد یک کودک سه ساله است. کودکان نوپا سه ساله معمولاً برخی از توانایی های خودمراقبتی را آموخته اند و والدین آنها را تشویق می کنند تا با محیطی فراتر از خانواده، مانند ورود به پیش دبستانی، سازگار شوند. 

همه ما می دانیم که برای یک کودک سه ساله، هنوز مسیر رشدی طولانی در پیش است. بعد از سه سال تمرین رقص هوازی برای من هم همینطور است.


زندگینامه:

NienJu Wu یک روان درمانگر روانکاوی، روانشناس بالینی و عضو انجمن روانکاوی تایوان است.


 رفتن به وبلاگ روانکاوی روزمره