Baljeet Kaur Mehra (1929-2023)



Baljeet Kaur Mehra یکی از برجسته ترین پزشکان و معلمان روانکاوی نسل خود بود. او همچنین یک فرد فوق العاده بود. کسانی که او را در طی سال‌ها با ظرفیت‌های مختلف او می‌شناختند به زیبایی، ظرافت، حس شوخ طبعی، گستره و عمق علایق فکری و فرهنگی، سخاوت و استعداد او برای لطافت و محبت اشاره می‌کنند. او همچنین سرسخت بود، تعهدی تزلزل ناپذیر به حقیقت داشت و می توانست یک شورشی باشد. او همیشه متواضع بود، کمی منتشر کرد، اما سهم او در آموزش دیگران بسیار زیاد بود.

او که در سال 1929 بالجیت مالهوترا به دنیا آمد، وارد یک خانواده آکادمیک، سیاسی و خلاق سیک شد. پدرش، نیرانجان سینگ، استاد شیمی، مدیر کالج، نویسنده و رمان‌نویس و همچنین یک ملی‌گرای برجسته بود. او که درگیر سیاست سیک ها بود، «کاملاً با حکومت بریتانیا در هند مخالف بود» و به قدری تحت تأثیر درخواست مهاتما گاندی برای عدم همکاری با دولت استعماری بریتانیا در اولین ملاقات با گاندی در سال 1920 بود، به طوری که خادی را به لباس های غربی ترجیح داد. پایان عمرش حتی اگر سیاست آنها متفاوت بود، او تعهد خود را به آرمان سیک ها با برادرش، استاد تارا سینگ، که یک شخصیت مرکزی در سطح ملی در مبارزه برای حقوق و هویت سیک ها بود، در میان گذاشت. برای نیرانجان، "مهاتما گاندی در تخیل من بزرگ جلوه می کرد و قدم زدن در راهی که او نشان داده بود به عنوان تنها راه درست به نظرم می رسید". در مارس 1922 گاندی به زندان افتاد، سال بعد، در اکتبر، برادران سینگ دستگیر شدند و به مدت دو سال و نیم آزاد نشدند. تعهد سازش ناپذیر نیرانجان سینگ به حقیقت به قیمت چندین موقعیت حرفه ای برای او تمام شد. این چیزی از محیط بالجیت در سالهای تنش فزاینده بود، زیرا کشورش به سمت استقلال و تجزیه حرکت می کرد. پدرش در هریال، روستایی در بخش گوجرخان در راولپندی به دنیا آمد که با تجزیه بخشی از پاکستان شد. اگرچه او مدت‌ها قبل از تقسیم دور شده بود، سیک‌ها و هندوها در محل تولدش در خشونت‌های فرقه‌ای که پس از تقسیم‌بندی به وجود آمد، به شدت متحمل شدند و منجر به مهاجرت دسته‌جمعی پناهندگان شد. او خانواده خود را در سال 1947 به دهلی نقل مکان کرد و در آنجا بالجیت با کار به عنوان داوطلب در بزرگترین کمپ پناهندگان، کمپ کینگزوی، نقش خود را در رویدادهای آشکار ایفا کرد، و به ویژه به آسیب های ناشی از جابجایی در میان زنان کمک کرد. بعدها، به عنوان روانکاو، با دخترانی که نوجوانی را به عنوان نوعی دررفتگی تجربه می کردند، کار می کرد.

در سال 1938، پدر بالجیت اولین مدیر کالج ملی سیک در لاهور شد، و قبل از اینکه در سال 1947 مجبور به نقل مکان شود، در آنجا تحصیل کرد. سپس، پس از اعطای مدرک کارشناسی ارشد، در سال 1953 بورسیه مسافرتی فولبرایت را دریافت کرد. برای تحصیل در کالج Bryn Mawr در آمریکا و سال بعد یک بورسیه تحصیلی مقیم از کالج اضافه کرد. او شروع به تحقیق برای دکترا کرد که در سال 1955 او را به توپکا، به کلینیک منینگر و پروژه ای در زمینه آسیب پذیری، مقابله و رشد به سرپرستی روانشناس رشد و روانکاو لوئیس مورفی برد. مهاجرت او به تنهایی به آمریکا برای یک زن جوان هندی در آن زمان یک حرکت بزرگ بود - او داستان خنده‌داری در مورد ساده لوحی خود تعریف کرد. اما ممکن است او به سمت مننگر گرایش داشته باشد زیرا مورفی و همسرش گاردنر علاقه شدیدی به فرهنگ هند داشتند. مورفی از سال 1950 تا 1955 تحقیقات خود در زمینه توپکا را به مؤسسه بهداشت روانی BM در احمدآباد گسترش داد که در راه اندازی آن در امتداد خطوط مؤسسه تاویستوک به همراه تحلیلگر هندی آموزش دیده بریتانیایی کمالینی سارابهای کمک کرد. بالجیت به سهم خود در آنجا ادامه داد.  

او با کار با تیم مورفی در توپکا، مشاهداتی از نوزادان انجام داد و "سبک بازی" کودکان تاخیری را مطالعه کرد. پایان نامه او بر روی «بررسی سبک فردی در زندگی مینیاتوری بازی اسباب بازی در کودکان پیش دبستانی» متمرکز بود. این تحقیق به طور کلی با مشاهدات آنا فروید از کودکان در مهدکودک های جنگی در کلینیک همپستد و قبل از آن در وین مشترک بود، هدف آن مطالعه «تلاش های کودکان برای رویارویی با مشکلات خود و کشف رابطه این تلاش ها با جنبه‌های خلق و خو و منابع برای رشد». این یک پایه ارزشمند برای آموزش بعدی بالجیت با آنا فروید بود.   

بالجیت همچنین مدتی را در هاروارد گذراند و در آنجا با ماریان و ارنست کریس و اریک اریکسون ملاقات کرد. اریکسون مورفی را می شناخت و از قبل به گاندی علاقه داشت. او در سال 1962 از احمدآباد دیدن کرد، نه تنها خانه مؤسسه BM بلکه سابارماتی آشرام گاندی و محل مشارکت او در اعتصاب کارگران آسیاب در سال 1918. او در آنجا تدریس می کرد، اما برای مطالعه گاندی نیز مطالبی را جمع آوری کرد. او همچنین با گرت بیبرینگ ملاقات کرد که به توصیه او برای آموزش کار روانکاوی با کودکان و نوجوانان لندن در کلینیک همپستد پذیرفته شد. او در مؤسسه روانکاوی ادامه تحصیل داد تا به عنوان روانکاو با بزرگسالان کار کند و در سال 1963 صلاحیت دریافت کرد. در همان سال با یکی از تحلیلگران همکارش به نام کانوال مهرا ازدواج کرد و با هم، پس از کسب صلاحیت، به کار در مؤسسه BM ادامه دادند. ، آموزش و آموزش «درمانگران پابرهنه». بسیاری، مانند سومانت مجمودار، که از سال 1971 تا 1985 رئیس و مدیر آموزش مؤسسه بود، از کمک حرفه ای بالجیت در آنجا سپاسگزار بودند.    

بالجیت در لندن، با سفرهای مداوم به مؤسسه BM، نقش فعالی در زندگی روانکاوانه ایفا کرد و در کلینیک همپستد (بعداً مرکز آنا فروید) و مؤسسه (مشاهده نوزادان، فروید و موارد دیگر) تدریس کرد و به یک فرد مورد توجه تبدیل شد. بعد از آموزش تحلیلگر برای کسانی که به عنوان روانکاو یا روان درمانگر روانکاوی برای کار با کودکان یا بزرگسالان آموزش می بینند. او همچنین نقش خود را در زندگی کمیته مؤسسه ایفا کرد. من خوش شانس بودم که او را به عنوان سرپرست اولین پرونده آموزشی خود داشتم و می دانستم که رویکرد او به کار مشترک ما چقدر سنت آنا فروید را پیش می برد، اما چقدر او این سنت را متعلق به خود کرده بود. بعداً به عنوان یک دوست متوجه شدم که این یک سنت بود که هم با خلق و خوی او و هم با سنت های خانوادگی اش مطابقت داشت. پدرش تعلیم داده بود که «روش تعیین شده توسط دین، به دور از ناسازگاری با یافته های علم، با آنها هماهنگی شیرینی دارد» حتی اگر «روح واقعی دین» باید از «دگماتیسم، خرافه، پاکسازی شود. تعصب و کمونالیسم». معادل کلینیک همپستد از این «هماهنگی شیرین» معنوی و علمی که به طور گسترده صحبت می‌شود، در آمیزه‌ای از تحقیقات بود، که بالجیت در آن مشارکت داشت و به آن بسیار افتخار می‌کرد، و مشاهده و مداخله بالینی همدلانه. اگرچه در سال‌های آخر عمرش در پروژه‌های تحقیقاتی شرکت نداشت، اما هرگز حس تحقیق در مورد اهمیت پدیده‌های بالینی خاص را برای اصلاح درک ما از فراروان‌شناسی نحوه عملکرد ذهن از دست نداد، و او مجذوب تحولات علوم اعصاب بود که به آن درک در عین حال، او دارای تفکر مستقل بود و از هرگونه گرایش به اصولگرایی متنفر بود. شاید به همین دلیل بود که او به دنبال دونالد وینیکات به عنوان سرپرست بود و بعداً برای تجزیه و تحلیل بیشتر به انید بالینت مراجعه کرد.  

تفکر روانکاوی برای بالجیت در زندگی معمولی ریشه داشت: به قول یکی از شاگردانش، او روانکاوی را «قابل دسترس» کرد. صحبت روانکاوانه با او همچنین صحبت کردن در مورد خانواده، یا تاگور، یا هنری مور، یا شاه لیر، یا چهار کوارتت الیوت، یا رویدادهای سیاسی اخیر بود - همچنین برای با هم خندیدن یا لذت بردن از یک ویسکی بود. یکی از تحلیل‌گران او فضای اتاق مشاوره‌اش را کاملاً به تصویر می‌کشد: «من عاشق مجموعه زیبای گلدان‌ها و کاسه‌های هنری روی قفسه مقابلم بودم، همان‌طور که روی مربی دراز کشیده بودم و مشغول تلاش تحلیلی بودم. به نوعی، دیدگاهی را اضافه کرد که بسیار مهم بود. نوعی چشم انداز زمینی».  

بالجیت مهرا در 15 دسامبر در زوگ سوئیس در آرامش درگذشت. کانوال مهرا از او فوت کرد. از او پسرش اشوث و خانواده اش به یادگار مانده است.