فروید یا تعبیر خواب
فروید یا تعبیر خوابs از 11 ژانویه تا 14 مارس در Piccolo Teatro di Milano اجرا شد و هر شب کاملاً فروخته شد.
وقتی به سالن تئاتر رسیدم، با شنیدن برخی اظهارات غیرقابل تعارف از سوی همکارانم، جمعیت زیادی وجود دارد، ازدحام جمعیت. من تصور می کنم که بسیاری از تماشاگران رمان استفانو ماسینی را خوانده اند، فروید یا مترجم رویاها، یا شنیده اند که در مورد آن صحبت شده است. نویسنده ای که در سطح بین المللی نیز شهرت دارد سه گانه لمنرمان او که در ادامه برای تئاتر اقتباس شد، به مطالعه فروید پرداخته است تفسیر رویاها به طور عمیق، زیرا او آن را یکی از دو متن اساسی قرن بیستم می داند.
فدریکو تیزی بر اقتباس تئاتر نظارت داشته است.
در پایان اجرا، شگفتی اولیه من به این ایده تبدیل شد که مخاطبی که هر شب سالن را جمع می کند، پس از یک قرن و بیشتر از روانکاوی، باید فروید را کشف کند (یا دوباره کشف کند)، در حالی که برای تحلیلگران، آثار به خوبی شناخته شدهاند، و دیدن فروید «آنها» روی صحنه چیزی آزاردهنده است.
این قطعه با گرافیکی از یک پرده شفاف (طراحی شده توسط جولیو پائولینی) شروع می شود، که روی آن خطوطی که در نقطه ای از کنار صحنه به هم می رسند، ترسیم می شوند: مردی نشسته است که سر خود را در جایگاه متفکر رودن بالا گرفته است. . پرده-گرافیک توسط زوج هایی با لباس های قرن نوزدهمی پر شده است که با صدای یکی از معروف ترین والس های وین می رقصند.
صحنه بلافاصله قوی و واضح است، شکی در آن نیست: ما در اواخر دهه 1800 در وین هستیم. موسیقی پایان مییابد و فروید/گیفونی وارد صحنه میشود، بازیگر نقش اول، که اولین صدای جیغهای پایتخت امپراتوری را از داخل مطب خود (که گاهی تبدیل به درمانگاه بیماریهای عصبی میشود) میشنود، که بیماران به داخل و خارج میشوند و برو
قهرمان داستان یکی از مونولوگهای برشتی را آغاز میکند (شاید بعضی از منتقدان گفتهاند که گاه کمی طولانیتر) که در خلال آن درباره ماهیت رویاها و رنج مردان و زنانی که به دنبال او میآیند تأمل میکند. او به آنها گوش می دهد و خود را وادار می کند تا رشته ای را بیابد که به تصاویر رویایی معنا می بخشد و داستان پنهان پشت آنچه را که به او گفته می شود بازسازی می کند.
رنگ غالب تیره، شبانه، با مجسمه های مرمر سفید به صورت پراکنده بر روی دیوارها، مبلمان ضروری، یک مبل بزرگ مشکی با صندلی راحتی در پشت و کمی بیشتر است. صحنه/دفتر با ده ها در روی دیوار پشتی و کناره ها مشخص شده است، درهایی که خیلی سریع به گذرگاه های استعاری به سمت ناخودآگاه تبدیل می شوند. از این میان، شخصیتهای مختلفی در طول نمایشنامه میآیند و میروند، برخی برای گفتن داستانهای خود، برخی دیگر صرفاً تجسمی هستند که نقابهای حیوانی میپوشند، مارمولکهای بزرگی مانند آنهایی که اولین رویای خود فروید را زنده میکنند. تحقیقات او از رویای جاه طلبی آغاز می شود که فروید جزئیات آن را در طول نمایشنامه تا تفسیر نهایی به یاد می آورد.
در واقع، این ویژگی روایت تئاتری است: تغییرات مکرر صحنه، که با وقفه ها و شروع مجدد بازگویی ها و داستان ها همراه است. فقط در نقطهای به کمال میرسند، گویی میخواهند تأکید کنند که درک معنای پنهان همیشه نتیجه یک آشکارسازی تدریجی است، قطعه به قطعه، که همگی توسط ذهنی هماهنگ میشوند که قطعات را به هم پیوند میدهد و پیش میبرد.
در این صحنه تاریک، یک چهره زن به نام تسا دبلیو، که به نظر می رسد به دلیل مدل موهایش و لباس هایی که می پوشد از نقاشی کلیمت بیرون آمده است، روی مبل کوچکی می نشیند و در مورد دست هایش صحبت می کند که زمانی انگشتر می زد، اما دست هایش حلقه بودند. اکنون برهنه فروید به روایت مرموز او گوش می دهد و او را تحت فشار قرار می دهد که حلقه هایش کجا رفته اند و چه کسی آنها را از او گرفته است. تسا دبلیو روی صحنه میماند و مانند یک حضور معلق روی مبل تکان نمیخورد، در حالی که شخصیتهای دیگر وارد میشوند و شروع به صحبت درباره داستان دیگری و رویاهای دیگر میکنند. به عنوان مثال، ویلهلم تی، که همیشه در تبعید از خود زندگی میکرده و داوطلبانه از دنیا طرد شده بود، اما رویایی دارد که هر شب برمیگردد که در مورد یک رودخانه، سه جعبه چوبی و پروانهها است. فقط بعداً مشخص خواهد شد که آنها "بقایای" خاطره او هستند که از سوگ تجربه شده در سه سالگی آسیب دیده اند، سوگواری بدون کار که وجود او را مسدود کرده است. از سوی دیگر، الگا کی با همراهی همسرش، اسکار کی، به روی صحنه میآید که مانعی زنده بر سر راه دسترسی او به حقیقتی است که او را عذاب میدهد.
تماشاگر کم کم خود را رو در رو با خود فروید می یابد که به نوبه خود به تدریج هویت خود را در نوعی زندگی نامه از اعماق خود می گیرد. در سرگردانی های پیچیده ذهنش، او خود را همراه با خاطرات فروید به عنوان راوی می یابد، که آن هم خاطرات بیمارانش است که درباره خود رویا می بینند و مخاطبانی که شاهد تسخیر آهسته خودآگاهی هستند.
به نظر می رسد این سناریو مخاطب را دعوت می کند تا نه تنها وارد داستانی شود که شاهد آن است، بلکه به ذهن خود فروید نیز وارد شود: او در جستجوی شک و تردید، از رویاهای خود و رویاهایی که از آنها می شنود، شوکه و آشفته به نظر می رسد. چیزی ناشناخته او در قاپ به آن نزدیک می شود و کم کم فرماندهی آن را به دست می گیرد. شخصیتها روی صحنه از یکدیگر پیروی میکنند که به وضوح به سفر پیچیده ذهن قهرمان داستان به سمت کشف ناخودآگاه تبدیل میشود. از این نظر، نمایشنامه فراتر از بازنمایی تئاتری است، که از آن نشانههایی از عظمت بسیار در صحنهنگاری و لباسهای زیبای دوره میگیرد، بدون اینکه جلوههای ویژه دیجیتالی معاصر (کلماتی که با نئون، گرافیک، موسیقی نوشته شدهاند) را کنار بگذارد، اما چیز دیگری را نیز در بر میگیرد. ، چیزی که مربوط به نیرو و سختی تحقیقات علمی از طرف بنیانگذار روانکاوی است.
یکی از منتقدان نوشته است که این قطعه بیش از یک نمایشنامه است، این یک «آیین» است که هر شب تجدید میشود: چیزی زنده که همراه با تماشاگر اتفاق میافتد و کسانی را که در آن سهیم هستند تغییر میدهد.
صحنه ای وجود دارد که در آن فروید با بیمار الگا ک، که ماهرانه نقش زن محفوظ را بازی می کند، تحت ستم شوهری مسلط، یک پارچه فروش است که با او به گونه ای احمق رفتار می کند: «فقط باید آنها را بچینی. به جای خود، ابریشم با ابریشم، پشم با پشم. آسان است.» برای او تکرار می کند. فروید به طور غیرمنتظره ای فاش می کند که خود پسر یک تاجر پارچه به نام ژاکوب است و در جوانی در پیشخوان مغازه، پدرش همین حرف را به او می زد و او را بی فایده و حماقت می کرد. پارچه اما نخی است که به داستانهای پنهان، مدفون، دشوار روایت میشود، تارهای زندگی که همیشه حول یک پدر، مادر، پدر و مادر بودن ما میچرخد. فروید، در طول این قطعه، به نظر می رسد به دنبال و تلاش برای دوباره گره زدن پارچه ای است که او را به پدرش که اخیراً درگذشته است، پیوند می دهد و از او جدا می کند.
به نظر می رسد داستان تئاتر داستان روانکاوی را از کشف بنیانگذارش تا روانکاوی معاصر مرور می کند و از دستاوردهای پیشرونده انتقال، انتقال متقابل، اجرا، بازیگری می گذرد (فروید که حلقه ای می آورد، سپس گلدانی از بنفشه را برای خود می آورد. بیمار تسا دبلیو)، حتی تا آنجا که خود افشاگری می کند، وقتی عنصر مشترک هر دو داستان را برای الگا کی فاش می کند، بدون اینکه سخت گیری دانشمندی را از دست بدهد، که به آنچه در خود و دیگران می یابد احترام می گذارد. از نظر فروید، خاطره پدرش، یعقوب، او را به تأملی دردناک در مورد تعارض ادیپی خود سوق می دهد. در مورد الگا ک. باعث بروز درد بزرگی می شود، عزاداری که نمی توان از آن گذشت، زیرا پسر سربازش در جنگ جان باخت. برای شوهرش همین درد را باید دفن کرد و انکار کرد.
فروید با درگیری ادیپی با پدر مقابله میکند و مقاومتهایش را از خود در میآورد، مانند لباسهایی که از تنش در میآورد تا زمانی که برهنه روی صحنه میماند، که روی آن در میان جمعیتی ناشناس در راهپیمایی آهسته از یک طرف خیابان راه میرود. مرحله به دیگری آیا این مصداق بی اهمیتی، ساده لوحی در متن است؟ اما در بازنمایی اینکه چگونه هر یک از ما در مقابل خیالات ادیپی همیشه برهنه و بی دفاع هستیم، امری ضروری است.
روند نفوذ و شناسایی خود در دیگری و از طریق دیگری قطعاً سرلوحه این قطعه است، با این درک که آگاهی از مصائب و دردهای خود، به جای تحقیر شدن، ما را به عمق و ژرفا می گشاید. نگرانی و مراقبت از دیگری مکث های بین صحنه ها، که نشانه تاریکی ناگهانی است، نشانه ای از تکه تکه شدن و ناپیوستگی افکاری را می دهد که می کوشند خود را در داستانی منطقی مرتب کنند، قطعات پراکنده، اکتشافاتی که به دنبال یکدیگر می آیند، و معنای عمیق خود را در داستان می یابند. مبارزه انجمنی
بینندگان این را بهعنوان مسیری روایی که بهوسیله جابهجایی پیوسته بین مونولوگ خودتحلیلی/خودبازتابی قهرمان داستان و ورودیها و خروجیهای شخصیتها تقسیم میشود، به سمت «درون» احساس میکنند. گاه مونولوگهای فروید در حضور شخصیتهایی ارائه میشود که روی صحنه میمانند، حضوری بیصدا، بیروشن، در وضعیت جنینی، که به نظرم نمایشی درخشان از ماندگاری، در ذهن تحلیلگر، موارد، رویاها، فرضیهها بود. که در درون او شکل می گیرند و در انتظار درک و اعطای حسی هستند که شاید از راه برسد.
پرسپکتیو صحنه، ابتدا به سمت عقب صاف شده است، فضایی را برای تجزیه تدریجی محیط، دیوارها و سقفها باقی میگذارد تا اینکه نمایش نهایی کودتای تئاتر با آینهای که تمام مخاطب در آن منعکس میشود، گویی میخواهد تأکید کند که معماهای رؤیایی که روایت شده است، در واقع متعلق به خود ما هستند، زیرا آنها متعلق به مردی هستند که جرأت کردند برای اولین بار از دروازههای ناخودآگاه فراتر بروند و از آنها به عنوان کلیدی برای رمزگشایی آن استفاده کنند.
از این منظر، رویاها استعاره ای شاعرانه هستند که به صورت بندی علمی می روند و با درک معنای عمیق آنها استادانه برخورد می شود.
شاید زیبایی و جذابیت نمایشی که مخاطب هر شب آن را تجربه میکند، در پیمودن مسیر معکوس آن باشد، از فروید بهعنوان اسطوره تا فروید بهعنوان مردی که تصمیم داشت از طریق رویاها از دریچه ناخودآگاه فراتر رود. ، با ترس، بلکه با شهامت جان های بی باک، پذیرش تلاش و درد خودشناسی.
در یک mise en صحنه تیزی کارگردان نمایش می گوید که مانند ماجراجویی اندیشه و زبان است، ما مستقیماً شاهد ساختن یک نظام تفسیری از زندگی و جهان هستیم، نه فقط رویاها. آنها از مواد ضایعات روان ما ساخته شده اند، که بسیاری اجازه می دهند به هیچ چیز بیفتند، و برخی دیگر مانند چیزهای گرانبها جمع آوری می کنند.
این نمایشنامه گواه بر لحظه ای تاریخی است که در آن آن کشف بنیادی انجام شد، اما در روزگار مدرن، این حقیقت را که روشی خارق العاده است، که می تواند قدرت و تاریکی ذهن را اندازه گیری کند، دوباره تأیید می کند.
پس از پیروزی در میلان، فروید یا تعبیر خواب به پایتخت های اصلی اروپا سفر خواهد کرد. اگر نزدیک شما رسید، بروید و آن را ببینید، نه تنها به خاطر زیبایی نمایشنامه، بلکه برای لذت بردن از تحسین و کنجکاوی مخاطب در هنگام کشف یا کشف مجدد فروید و نبوغ تخیل او.
پائولا گولینلی (SPI)
عضو کمیته فرهنگی IPA