انتقام مرزی ندارد - ملاحظات روانکاوانه در مورد یک انگیزه کاملاً انسانی


«انتقام، فعالیتی است که در آن عدالت دوباره به دست می‌آید!» آنجلا ماوس هانکه در نوشتن برای وبلاگ IPA به این موضوع می پردازد که چرا ما نیاز به انتقام را احساس می کنیم و چه چیزی این را بسیار خطرناک می کند.

در 20 نوامبر 2006، باستیان باس 19 ساله وارد مدرسه سابقش شد و به طور وحشیانه به اطراف شلیک کرد. پرونده او همچنان مورد توجه ویژه است زیرا او اولین تیرانداز مدرسه ای در آلمان بود که جنایتش کاملاً با اینترنت در هم آمیخته بود. باستیان اسلحه هایش را از طریق اینترنت خرید و تنها به دلیل کیفیت پایین آنها بود که به یک قاتل دسته جمعی تبدیل نشد. او سال‌ها قبل از خودکشی، پست‌های زیادی در مورد ناامیدی و نفرت خود از انسان‌ها، به‌ویژه از همکلاسی‌ها و معلمان سابقش، در وبلاگ‌های اینترنتی منتشر کرد. او بیشتر وقت خود را صرف بازی های تیراندازی و گپ زدن در جوامع وب در مورد آنها می کرد. شب قبل از خودکشی نامه خداحافظی خود را پست کرد و ویدئوی خداحافظی در اینترنت.
 
پس از خودکشی، پرونده او در آلمان بسیار مورد بحث قرار گرفت. اما یک چیز بود که در هیچ یک از کامنت ها به آن توجه نشده بود، اگرچه می شد مانند یک تهدید قرمز در تمام پست های او دنبال کرد: باستیان آشکارا عاشق دختری به نام نادین بود - اما هرگز نتوانست به او نزدیک شود. و در پایان نادین با یکی از دوستان قدیمی خود شروع به بیرون رفتن کرد. شاید همه انگیزه انتقام را در این مرحله درک کنند.

اما اجازه دهید ابتدا برخی از مبانی ریشه‌شناسی- عرفانی را در نظر بگیریم: واژه انگلیسی revenge (یا در فرانسوی: revancher) از زبان فرانسوی قدیمی قرن پانزدهم: re-vengier آمده است. این از لاتین "re" به معنای "بازگشت" و "vindicare" به معنای "ادعا کردن، مجازات کردن" جمع آوری شده است. اما Ius Talionis; یعنی حق انتقام گرفتن از چیزی ناعادلانه، حتی قدیمی تر است. به میراث فیلوژنتیک ما تعلق دارد. در تورات و همچنین در عهد عتیق آمده است: "زندگی در برابر زندگی، چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان، دست در برابر دست، پا در برابر پا، برند در برابر مارک، ویل در برابر ول." (خروج) 

اساطیر یونانی ما را حتی بیشتر به گذشته هدایت می کند. گروهی از الهه‌های انتقام‌جوی ماتریارشی وجود داشتند که به آنها «اریینزکه از زمان هومر به الهه های انتقام جویی تبدیل شده اند که از نظم اخلاقی محافظت می کنند. هر گاه شخصی - به ویژه یکی از بستگان - به قتل رسید، یا زمانی که والدین یا افراد مسن قربانی جنایت شدند، یا زمانی که آداب و رسوم یا قوانین مقدس زیر پا گذاشته شدند، اینها الهه ها به ابزار وحشتناک انتقام، معمولاً از طریق لعنت تبدیل می شدند.

در جامعه یونانی-رومی، حتی یک وظیفه ارثی برای انتقام وجود داشت: "او احمقی است که پدر را می کشد و پسرانش را بدون مجازات رها می کند." و البته معمولاً یک عمل انتقام جویانه باعث عمل ضد انتقام دیگری می شد. این باعث شد که این روند در طول نسل ها ادامه داشته باشد. «موتور» این مارپیچ انتقام‌جویی، خود آسیب نبود، بلکه تحقیر درون آن، از دست دادن ناموس بود. این افتخار بود که باید دوباره برقرار می شد. 

اکنون، بیایید به اینجا و اکنون خود برگردیم. امروز ما از انتقام جویی صحبت می کنیم، عطش انتقام - به نظر می رسد که زبان ما به خوبی از لایه غریزی انتقام آگاه است. اگر احساس می کنید ضربه خورده اید یا صدمه دیده اید، می خواهید به آن ضربه بزنید. اما چیزهای بیشتری در این مورد وجود دارد: "انتقام فعالیتی است که در آن عدالت دوباره به دست می آید." یک نوجوان 16 ساله در مطالعه ای که من در مورد این موضوع انجام دادم گفت. و: "قاتل باید احساس کند که با من چه کرد!"

چه چیزی باعث می شود احساس کنیم چیزی موجه است؟ چه چیزی به ما احساس رضایت یا جبران می دهد؟ اگر به لحظاتی فکر کنید که در آن احساس نیاز به انتقام دارید، ممکن است احساس لذت و حقانیت خاصی داشته باشید. اما در عین حال، ممکن است احساس ناخوشایندی نیز داشته باشید زیرا عمل انتقام معمولاً بدتر از عملی است که از طریق آن تحریک شده است. این می تواند خطرناک شود، ممکن است بی پایان شود! اما اگر این فقط در مورد بازیابی عدالت باشد چگونه می تواند باشد؟

هر انتقام جویی ترکیبی از تکانه های نفسانی، سوپرمنیتی و ایدی است. این ترکیبی است بین انگیزه برای دفاع از خود، شورش اخلاقی و خشم قدیمی. اساس انتقام، نیاز به انتقام از طریق عملی است که می تواند بی عدالتی را که باعث نیاز به انتقام شده بود، متعادل کند. اما اگر فردی واقعاً انگیزه ای برای انتقام ایجاد کند، پس باید نوعی عطش درونی برای انتقام وجود داشته باشد، یک احساس بسیار شدید ناامیدی، خیانت، شاید حتی نفرت. هیچ کس بدون این عاطفه قوی («گرم» یا حتی بدتر از آن «خشم سرد»)، بدون این احساس نارسیسیستی، بدون این لایه غریزی از کسی انتقام نخواهد گرفت.

انتقام برای مبارزه با درد شرم و حقارت پدیدار می شود. موقعیتی که در آن یک انگیزه برای انتقام ظاهر می شود، معمولاً مثلثی است - شخصی احساس می کند از یک رابطه زن و شوهر یا از یک گروه طرد شده است. انتقام با تبدیل چیزی که منفعلانه تحمل می شود به کاری فعالانه انجام می شود. در انتقام جویی، احساس من از بازنده بودن به پیروزی برای کسانی تبدیل می شود که قبلاً کسانی بودند که به من تحقیر می کردند. هر چه کسی توانایی بیشتری برای کار کردن از طریق احساسات شدید در روان درونی خود داشته باشد، تنها به خیال پردازی انتقام بدون نیاز به عملی کردن آن کافی است. 

انگیزه انتقام چیزی منحصر به فرد است و حاوی هیجان عمیق است. این هیجان ممکن است به این واقعیت مربوط باشد که انتقام، همانطور که در ابتدا شنیدیم، یکی از بیان جاودانه‌ترین اروس باستانی - غریزه زندگی انسان و انگیزه ابراز وجود - است که در شکل باستانی اولیه‌اش. ، مستلزم چیزی بی رحمانه است. به طور خلاصه، می‌توان گفت که انتقام در خدمت اصل لذت اروس است. 

بیایید از اینجا بپرسیم که چه اتفاقی می‌افتد وقتی کینه ادیپی - ناامیدی از همه‌توانی کودکانه ما - توسط والدین/خود کودک "به اندازه کافی خوب" نباشد؟

در صورتی که این رنجش برطرف نشود، ممکن است اختلال عمیقی در انسان و روابط آنها ایجاد شود. سپس این می تواند شروع یک دور باطل فاجعه آمیز باشد - من ناامید هستم و نمی توانم این ناامیدی ها را هضم کنم، بنابراین آسیب دیده و عصبانی هستم و باید خشم خود را به دیگران، به ویژه کسانی که احساس می کنم از آنها طرد شده ام، افتراکنم. سپس دیگران بیشتر و بیشتر شبیه دشمن به نظر می رسند، آنها به یک گروه بسته تبدیل می شوند که من را نمی خواهند. بنابراین، من بیشتر و بیشتر در رنجش خود عقب نشینی می کنم - که سپس باعث ایجاد احساسات خصمانه بیشتر و بیشتر نسبت به دیگران می شود.

شب قبل از تیراندازی در مدرسه، باستین باسه نامه خداحافظی خود را در اینترنت منتشر کرد: «…. دلم می خواهد صورتم در سر شما بسوزد! ... می خواهم انتقام بگیرم! … ازت متنفرم! ... همه شما باید بمیرید! … “. صبح روز بعد، او وارد مدرسه سابقش شد و قبل از اینکه جان خود را بگیرد، 37 دانش آموز، معلم، پلیس و سرایدار را زخمی کرد.

آنجلا ماوس هانکه یک روانکاو برای بزرگسالان، گروه ها و کودکان در مطب خصوصی در نزدیکی مونیخ، آلمان است. او یک تحلیلگر آموزشی و سرپرست است انجمن روانکاوی آلمان و IPA 


اینجا کلیک کنید برای بازگشت به صفحه وبلاگ IPA.