پدوفیل های متخلف و غیر متخلف

مصاحبه با دکتر Cosimo Schinaia توسط Giulia Aloisio به مناسبت مصاحبه فیلمبرداری شده (نگاه کنید به زیر) در دانشگاه سیتی لندن برای کارشناسی ارشد روزنامه نگاری تلویزیونی توسط دانیل پشلی نشان داده شده است 


 1) در کتاب خود "درباره پدوفیلیا" (کتاب های کارناک، لندن 2010)، توضیح می دهید که بسیاری از پدوفیل ها به روان درمانی با رویکردی دفاعی پاسخ می دهند که نشان دهنده بی تفاوتی یا بی حوصلگی است. شما به آنها پیشنهاد می کنید که همانطور که با "فلج عاطفی" در مورد قربانیان خود روبرو هستند، انجام دهند. با این حال، این توصیف مربوط به مجرمان، افرادی است که خشونت جنسی را به کودک تحمیل می کنند. آیا واکنش در مورد پدوفیل های غیر متخلف متفاوت است؟ 


شینایا: عنوان اصلی کتاب من، “Pedofilia Pedofilie. La Psicoanalisi e il Mondo del Pedofilo» (Bollati Boringhieri، تورینو، 2001) [به انگلیسی در مورد پدوفیلیا (کتابهای Karnac، لندن)، اما در فرانسوی Figures de la Pédophilie، (L'Harmattan، پاریس) و به اسپانیایی Pedofilia Pedofilias (ترجمه شده است). Él Duende، مادرید) و در پرتغالی Pedofilia Pedofilias (EDUSP، سائوپائولو) و در لهستانی Pedofilia Psychoanaliza I świat pedofila (GWP، گدانسک) و به آلمانی (Pädophilie. Eine Psychoanalytische Untersuchung Untersuchung (Psychisozial) is aimed,-Psychisozial. اشتباه رایج در استفاده از کلمه "پدوفیلیا" در اصطلاحات فراگیر. پروفایل های پدوفیل ها هم از نظر رفتار و هم از منظر آسیب روانی متفاوت است؛ هر از گاهی لازم است بین موارد مختلف تمایز قائل شد و موارد مختلف را شناسایی کرد. تشخیص درست، پیش‌آگهی و درمان احتمالی اگر برخی از پدوفیل‌ها به شیوه‌ای کاملاً خودشیفته و مخرب نسبت به قربانیان خود که به اشیای بی‌جان لذت آن‌ها تبدیل می‌شوند، احساس دلسوزی نشان نمی‌دهند، برخی دیگر قربانیان خود را به همدستان تبدیل می‌کنند. آنها جاذبه ها، احساسات یا اشتیاق هستند که بخشی از توشه عاطفی آنها نیست. 
اغماض احتمالی، منفعل یا غیر منفعل، گاهی با نیاز به حمایت یا در موارد دیگر با نیاز به توجه، محبت، نیاز کسی که از آنها مراقبت می کند، مرتبط است. معمول است که می گویند بچه ها برای دوست داشته شدن هر کاری می کنند، حتی گاهی بدترین اشتباهات بزرگسالان (مثلاً والدینشان) را می بخشند. 

مکانیسم‌های روان‌شناختی که زمینه‌ساز تجارب پدوفیل‌های غیرمتخلف هستند، لزوماً با سایر پدوفیل‌ها متفاوت نیستند. در برخی موارد، ترس از عدم تایید اجتماعی که به عنوان قانون اخلاقی درونی شده است، غالب است. در برخی موارد دیگر، کودک به عنوان فردی که آماده دریافت و لذت بردن از توجهات جنسی است، ایده آل می شود. با این حال، در موارد دیگر، کودک به عنوان موجودی رنجور دیده می‌شود که پدوفیل خود را با او می‌شناسد و بنابراین، کسی است که می‌خواهد از او محافظت کند، آرامش عشق را از طریق اعمالش، درک نمی‌کند که جنسی‌سازی نیازهای عاطفی منجر به درک غیر واقعی از کودک
 
مخصوصاً در مورد پدوفیل‌های غیرمتخلف است که تصویر غالب کودکی رنج‌کشیده است که به اندازه کافی مورد محبت قرار نمی‌گیرد، نیاز به مراقبت دارد، که پدوفیل فکر می‌کند که لازم است به او پاسخی عاطفی و با رنگ‌های شهوانی بدهد. با این حال، اگر پاسخ عاطفی دارای ویژگی های هیجان جنسی باشد، شناخت واقعی نیازهای کودک وجود ندارد، بلکه فقط تحریف آنها وجود دارد. 


2) شما همچنین در کتاب خود استدلال می‌کنید که پدوفیل‌ها اغلب در دوران کودکی از خشونت والدین خود رنج می‌بردند و بارها از نبود الگو در سال‌های جوانی خود متاثر می‌شدند. آیا می توانید این نکته را برای ما عمیق تر کنید؟ با توجه به تحلیل فوق، آیا فکر می کنید که می توان فرض کرد که پدوفیلیا عموماً در نتیجه تأثیرات فرهنگی-اجتماعی و تجربیات زندگی ایجاد می شود؟ یا عامل بیولوژیکی وجود دارد؟


شینایا: در حالی که درست است که داستان‌های بسیاری از پدوفیل‌ها با خشونت گذشته، آسیب‌ها یا آسیب‌های خرد، هم در سطح فیزیکی و هم در سطح ذهنی مشخص می‌شوند (در واقع، امروزه می‌توان در مورد آزار روانی خانوادگی یا اختلال ترومای رشدی DTD نیز صحبت کرد، زیرا تروما فراگیر در ده سال اول رشد. از این نظر، اجتناب از کلیشه هایی که می تواند کودک آزار دیده را دو برابر کند، مهم است. همانطور که گفته شد، واضح است که خانواده، و همچنین محیط های خرد اجتماعی و اجتماعی-فرهنگی یا برخوردهای منفی، می توانند باعث ایجاد این اختلال شوند. بسیاری از محققان تلاش کرده اند یک عامل بیولوژیکی را شناسایی کنند (کسی به عنوان علت، تغییر در تولید سروتونین یا دوپامین، یا تغییر غلظت خونی تستوسترون یا پرولاکتین را شناسایی می کند)، اما ژن (یا باکتری) پدوفیلی هرگز وجود نداشت. یافت. این واقعیت که تأثیر متقابل بین محیط و آرایش ژنتیکی و مکانیسم‌های بیولوژیکی و روان‌شناختی غیرقابل تفکیک است و آن محیط می‌تواند بر ساختار ژنتیکی تأثیر بگذارد و بالعکس، باید نقطه شروع هر بازتاب چند عاملی باشد.

3) در تحلیل خود از پدوفیلیا، شما بیان می کنید که پدوفیل "از نظر جزمی به درستی و قانونی بودن تمایلات و تمایلات خود متقاعد شده است". با این حال، دو پدوفیل غیر متخلفی که با آنها صحبت کردیم عمیقاً از اصرارهای خود نسبت به کودکان شرمنده بودند و متوجه شدند که رابطه جنسی بزرگسال و کودک اشتباهی است که آنها هرگز انجام نخواهند داد. چگونه آن را نظر می دهید؟


شینایا: همه چیز در مورد حالت های تدافعی است، به نحوی گمانه زنی، بسته به اینکه سوژه چگونه مدل های اخلاقی نظم اجتماعی-فرهنگی را در خود گنجانده است. بگذارید واضح بگویم. دگماتیک در مورد ایجاد یک میل پدوفیلیک که مشروع تلقی می شود، دفاعی قدرتمند در برابر احساس گناه ناشی از عدم تشخیص تفاوت نسلی است. پدوفیل ها اغلب درد (و گاهی اوقات احساس گناه) نسبت به تمایلات خود را با نوعی توضیح بیولوژیکی یا آسیب شناختی برای ماهیت تمایلات خود جبران می کنند. اگر احساس گناه غالب شود، پاسخ پدوفیل ها این است که ویژگی درستی گناه خود را برجسته کنند. اگر تبیین بیولوژیکی غالب باشد، بر فوریت و ناپایداری احساسات تأکید می شود، اگرچه پدوفیل ها به خوبی از جنبه سوءاستفاده آمیز موضوع آگاه هستند. یکی از بیمارانم می‌گفت: «من می‌خواهم با این ایده‌های دیوانه‌کننده مخالفت کنم، اما نمی‌توانم این کار را انجام دهم، این چیزی ذاتی شخص من است.»


4) در یک یادداشت مشابه، شما با چندین پدوفیل غیر متخلف به عنوان یک روانپزشک و روانکاو رفتار کردید. فکر می کنید که پدوفیل های غیر متخلف به طور کلی چقدر قابل اعتماد هستند وقتی می گویند هرگز توهین نمی کنند؟ آیا تا به حال با موارد پدوفیلی مواجه شده اید که خود را «اخلاق» تعریف کرده و سپس نتوانسته اند در مقابل انگیزه نزدیک شدن فیزیکی به کودک مقاومت کنند؟ 


شینایا: هیچ پاسخ مطلقی وجود ندارد، زیرا تصویر روانی بیمار پدوفیل بسیار مهم است. تعیین اینکه آیا چارچوب ذهنی پدوفیل روان رنجور یا روان پریش است یا جنبه های انحرافی یا انحرافی غالب است، اساسی است. مطمئناً عنصر غیر متخلف نقطه شروع خوبی برای امکان انجام یک درمان بالقوه موفق است. برای من اتفاق افتاده است که بیمارانی داشته باشم که با وجود ابراز انزجار از کودک آزاری، تسلیم خواسته های خود شده اند. اما بیمارانی نیز داشتم که تمایلی به سوء استفاده اغواگرانه یا کودک آزاری نداشتند، اما پس از آن نسبت به افراد دیگر یا نسبت به خودشان رفتار خشونت آمیز داشتند (اقدام به خودکشی جدی). در این موارد می‌توانیم تغییر حالت تهاجمی پدوفیل را مشاهده کنیم. این تجربیات باید ما را در مورد درمان هایی مانند اخته (شیمیایی یا فیزیکی) به فکر وادار کند، زیرا مشکلات این افراد، همانطور که به زبان ایتالیایی می گویم، "nella testa, non nei testicoli" است، یعنی مشکلات در روان آنهاست. به جای بیضه هایشان 


5) آیا فکر می کنید که جوامع غربی به اندازه کافی برای ارائه کمک های مورد نیاز پدوفیل های غیر متخلف تلاش می کنند؟ نظر شما درباره آن انجمن‌ها و انجمن‌های آنلاین که توسط خود پدوفیل‌های غیرمتخلف ایجاد و مدیریت می‌شوند، با هدف حمایت از یکدیگر چیست؟ 


شینایا: اخیراً، مقالاتی در مورد اینکه چگونه قوانین آمریکا به درمان کودکان غیر متخلف کمک نمی کند، خواندم، زیرا در صورت اعلام اختلال خود برای دسترسی به درمان، آنها در خطر از دست دادن شغل خود هستند. اگر راننده اتوبوس مدرسه اعتراف کند که به مواد مخدر اعتیاد دارد، می تواند درمان شود، در حالی که در این بین به شغل دیگری منتقل می شود. از سوی دیگر، اگر یک معلم پیش دبستانی احساسات کودک دوستی خود را اعلام کند، از شغل خود تعلیق می شود، سپس اخراج می شود و به او کمک نمی شود تا به شغل دیگری منتقل شود. بخشی از این شکست ناشی از این تصور غلط است که پدوفیلی همان کودک آزاری است. بدون حمایت قانونی، یک پدوفیل نمی تواند به دنبال درمان یا افشای وضعیت خود به کسی برای حمایت باشد. در جوامع غربی، رفتار با پدوفیل ها، چه توهین آمیز و چه غیر توهین آمیز، دست کم گرفته می شود، در حالی که دادن فرصت درمان به فردی که اعتراف به داشتن تمایلات خاصی دارد، به نفع یک پیشگیری ثانویه ضروری است. گفتم ثانویه، زیرا پیشگیری اولیه باید محافظت از نقش کودکان در جامعه ما باشد، در تبلیغات، در جنسی سازی نادرست از کودک به عنوان یک شی، در نوسان بین کودک فرشته و شیطان که مشخصه مذهب کاتولیک است. ، با دست کم گرفتن اثرات خشونت در رسانه ها و غیره…. من برخی از جوامع مجازی را می شناسم، به عنوان مثال، جامعه پدوفیل های با فضیلت. من فکر می کنم که می تواند یک تجربه حمایت عاطفی خوب باشد، اما همچنین خطر اولین قدم برای نوعی شناخت اجتماعی و فرهنگی پدوفیلی وجود دارد، نه به عنوان یک اختلال روانی جدی که باید درمان شود، بلکه به عنوان یک بیماری طبیعی دولتی که خواستار دیده شدن است، مانند آنچه که در طول تاریخ برای همجنسگرایی اتفاق افتاده است. اما دو حالت وجودی و روانی کاملاً متفاوت است; در هر صورت پدوفیلی یک اختلال روانی است، همجنس گرایی یک وضعیت وجودی مانند دگرجنس گرایی است. بنابراین، آنچه لازم است، تلاش مشترک بسیاری از محققان در زمینه های مختلف درگیر است: همراه با روانپزشک و روانکاو، شرکت کنندگان باید قطعاً شامل جامعه شناس، متخصص تربیت، اما بالاتر از همه سیاستمدار و قانونگذار باشند. در تفسیر پدیده های جدید اجتماعی و پیشنهاد قوانین جدید، وظیفه دو دسته اخیر محافظت از فرد و اجتماع است و نیازهای فردی را به طور پویا با نیازهای زندگی اجتماعی هماهنگ می کند.


6) در نهایت، آیا می‌خواهید یکی از موارد بیماران پدوفیلی غیرمتخلف را که تحت درمان قرار داده‌اید، برای ما توضیح دهید تا به ما اجازه دهید مراحل درمان و ویژگی‌های یک پدوفیل غیر متخلف را که به روان‌پزشک و روان‌درمانگر مراجعه می‌کند، بهتر درک کنیم. برای اولین بار؟ 


شینایا: مارک مردی 29 ساله، سومین فرزند از سه فرزند، از یک پیشینه اقتصادی ضعیف است. کشیش زادگاهش سخت کار کرد تا برای او جایی در یک مدرسه شبانه روزی پیدا کند، جایی که بیمار بتواند در آن درس بخواند، مدرک لیسانس بگیرد و نواختن ارگ را بیاموزد. علیرغم مهارتهای فکری، موفقیت در نوازندگی ارگ و تحصیل، تصمیم گرفت وارد حوزه علمیه نشود. با این حال، پیوند عمیق او با مذهب باعث شد او را انتخاب کند تا بخشی از یک سازمان کاتولیک شود که فعالیت های داوطلبانه برای افراد آسیب دیده اجتماعی انجام می دهد. در طی یکی از این فعالیت ها است که او نسبت به دختر کوچکی که نیمه معلول است، جذب می شود که از او مراقبت می کند. او از جاذبه سرپیچی می کند، مستبد و تندخو می شود تا شرایطی را برای امتناع کودک ایجاد کند، تا جایی که فعالیت به حالت تعلیق در می آید و او به وظایف دیگری محول می شود. پس از آن، او عضوی از یک گروه مذهبی دیگر می شود و در یک صومعه زندگی می کند. با گذشت زمان، او رئیس مذهبی گروه پیشاهنگی پسر کلیسا در نزدیکی صومعه خود می شود. توانایی او بلافاصله قدردانی می شود: او می داند چگونه بچه ها را به بازی وادار کند و با آنها بازی می کند. او آنها را وادار می کند که در گروه کر بخوانند و با ارگ آنها را همراهی کند. به زودی، او برای بسیاری از آنها یک رازدار و اعتراف کننده می شود، دوست و کسی است که می داند چگونه به آنها گوش دهد، اما می تواند اقتدار اخلاقی را اعمال کند. او واقعاً به یک کودک آفریقایی علاقه مند می شود و سخت تلاش می کند تا او و خانواده اش را از حمایت اقتصادی و اجتماعی حمایت کند. با این حال، توجه به کودک بیش از حد می شود. او بیش از حد از او محافظت می کند و توجه انحصاری او را می خواهد و از بچه های دیگر غافل می شود. همچنین نسبت به والدین کودک مغرور می شود و آنها را برای مراقبت از او ناکافی می داند. با این حال، مارک وقتی متوجه می شود که وقتی به کودک فکر می کند هیجان جنسی دارد، شروع به نگرانی می کند، که دوست دارد با او سفر کند، او را به فرزندخواندگی بپذیرد و با هم زندگی کند. اولین واکنش دفاعی او تبدیل مراقبت بیش از حد به سرزنش های اغراق آمیز و فاصله عاطفی است. با این حال، او احساس گناه می کند و سپس با فوران توجه و سخاوت به همان اندازه اغراق آمیز نسبت به او واکنش نشان می دهد. او با نوشیدن الکل تعادل خود را حفظ می کند. او الکل می‌نوشد تا افکارش را که در ارتباط با کودک روان‌تر و روان‌تر می‌شوند، مهار کند. وقتی متوجه می شود که دیگر حتی نوشیدن مشروب هم نمی تواند به او کمک کند، با رئیسش صحبت می کند و مشکلات خود را بیان می کند. رئیس از من شنید، بنابراین از مارک دعوت کرد تا با من تماس بگیرد و برای صحبت به شهر من بیاید. ما با هم موافقیم که او باید برای مدتی از جامعه مذهبی خود برود و از ریاست پیشاهنگی استعفا دهد. او بلافاصله آن را می پذیرد و در یک خانه مذهبی در شهر من اسکان پیدا می کند، اما نیاز به بسته شدن به روی کودک (که هرگز به او دست نزده است) غیرقابل تحمل می داند. در طول درمان‌های ما، او این شانس را دارد که مهم‌ترین مراحل زندگی‌اش را مرور کند، از جمله درد جدایی از خانواده، ناتوانی در بازی با بچه‌های دیگر در خیابان، نیاز به همیشه در حد انتظارات. از معلمانش؛ به نظر می رسد همه این تجربیات باعث ایجاد همذات پنداری شدید با کودک آفریقایی شده است که از یک پیشینه فقیر و از خانواده ای مهاجر است. از دیدگاه او، او تنها کسی بود که می‌توانست بفهمد آن کودک چقدر رنج می‌برد و نیاز مبرم او به عشق. به لطف رابطه درمانی ما، او توانست درک کند که تجربه خود را به عنوان یک بچه محروم به کودک آفریقایی منتقل می کند و شروع به دور شدن از موقعیت هیجان انگیز کرد، البته با رنج فراوان. او می خواست پدر کاملی باشد، پدری که هرگز نداشت، کسی که شادی کامل را به فرزندش بدهد، اما در واقع او حتی نمی توانست به اندازه کافی معلم خوبی باشد. در حال حاضر، بیمار در حال تلاش برای درک معنای عمیق انتخاب زندگی خود (یا، بهتر است، نوعی تعهد) است و به من گفت که احساس می کند به یک زن جذب می شود و به ماندن خود در جامعه فکر می کند و به ترک آن فکر می کند. تا زمان بیشتری را به مهارت های هنری خود اختصاص دهد.  


مصاحبه را تماشا کنید






خواندن مقاله در روزنامه لهستانی (PDF)