فضای سرپناه ما در معرض خطر - فضای سرپناه ما یک خطر است؟
توسط لیزا ورثمان-رسچ



همه ما، به عنوان شهروند و به عنوان روانکاو، نگران تغییرات و پیامدهای ناشی از همه گیری کووید-19 هستیم. این تغییرات وارد جوامع روانکاوی و اتاق های مشاوره ما نیز شده است. آنها به برنامه ریزی کنفرانس ها و جلسات کمیته ما، پیشرفت آموزش نامزدهای ما، و همچنین نحوه برخورد با بیماران و تنظیمات ما با توجه به شکل تماس تحت شرایط بهداشتی که باید رعایت شود، مربوط می شود.

در این میان، رسانه ها و مطبوعات به طور فزاینده ای پیام هایی را منتشر می کنند که به اثرات اقتصادی، اجتماعی سیاسی و روانی اقدامات رسمی در مورد کاهش تماس، منع رفت و آمد و قرنطینه اشاره می کند. رسانه ها بیشتر متوجه ابعاد روانی وضعیت کنونی ما شده اند.

به عنوان روانکاو، بر اساس آموزش و هویت خود، به نگرانی هایی که به ما گفته می شود با "گوش سوم" گوش می دهیم. ما می‌توانیم، حتی اگر باید به‌طور واکنشی توسط تأثیرات واقعیت بیرونی تقویت شوند، روی محتوای درونی بیان ترس‌ها، محدودیت‌ها، افسردگی، استعفا، پرخاشگری، آسیب‌دیدگی گروه‌ها یا افراد تأمل کنیم و با آنها کار کنیم. 

حتی در این زمان‌های تأثیر عظیم واقعیت بیرونی بر زندگی روزمره، استانداردهای روان‌کاوانه ما - در درجه اول علاقه و تمایل ما به درک روابط ناخودآگاه در یک زوج روان‌درمانی مبتنی بر صلاحدید - قابل اجرا باقی می‌ماند. این یک چالش ویژه است که بیمارانمان را با صبر و حوصله، توجه جدی و آمادگی برای پذیرش، طبق معمول، زمانی که شرایط چارچوب و تشریفات غیرقابل اجتناب تغییر می‌کنند، و زمانی که تحلیلگران و بیماران به طور یکسان با عدم قطعیت‌های پیش‌بینی‌نشده مواجه می‌شوند، یک چالش ویژه است.

عدم دست دادن ناگهانی هنگام احوالپرسی و خداحافظی و همچنین سایر اقدامات بهداشتی، فضای آشنای ارتباط و ملاقات بین تحلیلگر و بیمار را تغییر می دهد. این فضا که در واقع یک سرپناه است، اکنون می تواند به عنوان یک منطقه خطرناک که در آن بیمار می تواند تحلیلگر را آلوده کند یا تحلیلگر می تواند بیمار را آلوده کند. فراتر از سطح واقعیت، لایه ناخودآگاه این "ترس سرایت" در انتقال و انتقال متقابل قابل بررسی است. ترس واقع گرایانه، که عملکرد محافظتی مهمی در ارزیابی واقع بینانه خطر عفونت دارد، ممکن است - به عنوان مثال به دلیل یک درگیری پنهان ناخودآگاه یا پویایی ناآگاهانه خودشیفتگی - منجر به افزایش ترس های غیرمنطقی و اشکال دفاعی آنها شود.
به منظور اجتناب از خطر عدم قطعیت درونی و انتشار درونی، می توان فرآیندهای ایمن سازی مرزهای خود را افزایش داد.

جداسازی تحلیلگر و بیمار در اتاق درمان، که اکنون در بسیاری از اقدامات مورد استفاده قرار می‌گیرد، از طریق استفاده از تنظیمات دیجیتال نیز نیازمند نگرش بازتابی خاصی است. برخی از بیماران با احساس عدم تداوم و افزایش نیاز به محافظت با توجه به زمان و مکان واکنش نشان می‌دهند که ساعت‌های مشاوره ویدیویی جایگزین تماس‌های حسی- شخصی معمول در اتاق درمان می‌شود.

سایر همکاران تصمیم می گیرند با رعایت شرایط بهداشتی مشخص شده، به ملاقات بیماران خود در اتاق های مشاوره خود ادامه دهند.

رویارویی با ناتوانی جسمی خود و شخص دیگر، گاهی به افزایش دفاع از اضطراب در درمان منجر می‌شود، اما به عکس آن نیز منجر می‌شود: به تعلیق ماگالومانیا و درک جنبه‌های آسیب‌پذیری و محدود بودن.

برای بسیاری از بیماران، اعتماد به توانایی آنها برای عمل و تأثیرگذاری بر آنچه اتفاق می افتد متزلزل است. ترس ها و خیالات باستانی ممکن است در حال حاضر احیا شوند. از سوی دیگر، میل به شخصیتی قدرتمند که درست و نادرست را تعیین می کند، تشدید می شود.

در برخی دیگر از بیماران، به ویژه در افراد جوان تر، یک عقب نشینی روانی به سمت وابستگی و تسلیم وجود دارد. این اغلب با توجه به تلاش های خود برای خودمختاری به دلیل از دست دادن فعلی گروه های همتا که برای شکل گیری هویت خود بسیار مهم هستند، اتفاق می افتد.

تغییرات در رفتار تماسی و تأثیرات آنها نیز در روابط بین سرپرستان و تحلیلگران آموزشی و سرپرستان آنها و تحلیلگران آموزشی قابل مشاهده است.

با تحولات کنونی و ارزیابی‌های خطر بیماری همه‌گیر در حال تغییر هر روز، عصبانیت و نگرانی فزاینده در مورد تنها ماندن با عدم قطعیت‌ها وجود دارد.

همه اینها جنبه های نفوذ تهدیدات واقعی به فضای تفکر تحلیلی و کار است.

ما با توجه به کارمان، از جمله تاملاتی در مورد تجزیه و تحلیل از راه دور، تحقیقات تروما، روان تنی و غیره به تبادل نظر گروهی با یکدیگر در مورد این و سایر جنبه‌های بحران کنونی کرونا نیاز داریم و می‌توانیم قدردان فضای این تبادل نظر باشیم. وب سایت IPA (https://www.ipa.world/IPA/en/News/coronavirus.aspx).

ترجمه از آلمانی توسط Angela Mauss-Hanke



 

لیزا ورثمن-رس روانکاو آلمانی و نایب رئیس انجمن روانکاوی آلمان است.  
او در فرایبورگ در بخش جنوبی آلمان به دنیا آمد و در دانشگاه‌های ماینتس و فرانکفورت در رشته روان‌شناسی تحصیل کرد. پس از تحصیل، او به عنوان روانشناس در یک کلینیک روانپزشکی کودکان و نوجوانان در ماربورگ مشغول به کار شد. ماربورگ، یک شهر کوچک باستانی در مرکز آلمان، از آن زمان زادگاه او بوده است. 
او به عنوان روانکاو و روان درمانگر کودک و نوجوان در موسسه روانکاوی و روان درمانی هورست ابرهارد ریشتر در گیسن آموزش دید. او معاون مدیر مؤسسه و رئیس کمیته آموزش محلی در مؤسسه Horst-Eberhard-Richter بوده است.
او به مدت 20 سال در مطب خصوصی خود به عنوان روانکاو و روان درمانگر برای بزرگسالان، کودکان و نوجوانان کار می کند. 
لیزا درباره تفسیر فیلم روانکاوانه، فرآیندهای تقسیم نهادی و روان پویایی «دیدن و دیده شدن» منتشر کرده است.